لیدوما یک محوطهٔ باستانی است که در شهرستان ممسنی در استان فارس قرار دارد. لیدوما همچنین نام یکی از شهرهایی است که در نوشتههای هخامنشی از آن نام برده شدهاست و در راه شاهی بین تخت جمشید و شوش قرار داشته است.
اما يك رويداد اجتماعي مهم هم در اين دوره شكل گرفت. خانوادهي سلطنتي با ترك خانههاي خود در مركز شهر؛ در ويلاهاي جديد در شمال شهر ساكن شدند و اين صعود موجب تجزيهي پايتخت به دو بخش شمال و جنوب شد كه زمينهي جدايي اجتماعي و بعدها گسستگي سياسي كشور را فراهم كرد. اين اتفاق در دورهي محمدرضا پهلوي تقويت شد و شاه عملا به اقامتگاههاي شمال شهر (نياوران) نقل مكان كرد اما به ا
با بر چيدن حصار قديم و احداث استحكامات تازه و ساختمانها و راههاي آمد و شد ضروري، تهران بسيار تغيير كرد و رنگ و رويي تازه يافت. اميركبير؛ دارالفنون و مدرسهي آموزشي زبانهاي اروپايي و دروس فني را ساخت و شاه سرخوش از زيبايي پايتخت، محدودهي شهر تهران را دارالخلافه ناصري ناميد و تهران هم با 250000 نفر جمعيت، خود را آماده كرد تا تحت نفوذ تمدن غرب قرار گرفته و بهدنبال آ
تهران دورهي پهلوي؛ دوران اوج شكوفايي اين شهر بينالمللي بود. تهران عهد پهلوي با 46 كيلومتر مربع مساحت (11 برابر دورهي فتحعليشاه و دو و نيم برابر دوره ناصرالدين شاه) با ساختارهاي اقتصادي و ارتباطي و سرمايهگذاريهاي صنعتي گره خورد. ايجاد راهآهن سراسري، تقويت ارگانهاي دولتي، پيدايش ارتش، بانكها و وزارتخانههاي جديد، احداث دو محور شمالي _ جنوبي
قدير افروند ميگويد؛ جمعيت شهر تهران در اين زمان ۱۵۰۰۰ نفر بود كه ۳۰۰۰ نفرشان سپاهي بودند. مساحت شهر ۵/۷ كيلومتر مربع بود كه فقط نيمي از آن ساخته شده بود و كاخ و باغهاي سلطنتي به تنهايي يك چهارم مساحت شهر را اشغال كرده بود و از طريق خيابانهاي كالسكهرو به دروازههاي شهر متصل ميشد.
مورخان، فتحعلي شاه قاجار را نخستين سازندهي شهر تهران ميدانند. چون او بود
برخلاف برخي روايات كه آب و هواي آن روز تهران را نامناسب و گرم توصيف كردهاند گويا تهران آن روزگار؛ منطقهاي سرسبز و بسيار خوش آب و هوا بوده است. چشمهها و رودهايي كه از شمال تهران سرازير ميشد؛ جلگهاي سبز را شكل داده بود به همين دليل تاريخچهي سكونت در تهران به دورهي باستان و پيش از تاريخ بازميگردد. در آن روزگار و در اعصار ماقبل تاريخ؛ زمينهاي واقع
مشابه همين روايت را اعتمادالسلطنه در مراتالبلدان نوشته و اينكه اگر اين منطقه تهران "ته ران" ناميده شده به اين دليل است كه مردم آن به زير زمين ميرفتهاند اگرچه دكتر حسين كريمان؛ نام تهران را برگرفته از نسبت تهراني، عالمي در سدهي سوم هجري به نام حافظ ابوعبدالله محمدبن حامد تهراني رازي ميداند.
كربوتر (جهانگرد انگليسي) هم به ماجراي خانههاي زير زمين اشاره كرده و نوشت
شايد عجيبترين حكايت درباره تهران؛ روايتي باشد كه آن را به دورهي تيموري نسبت ميدهند و آن اينكه تهرانيهاي آن زمان علاقه به زندگي در زيرزمين داشتهاند و...
تاريخ تهران شايد عجيبترين حكايت درباره تهران؛ روايتي باشد كه آن را به دورهي تيموري نسبت ميدهند و آن اينكه تهرانيهاي آن زمان علاقه به زندگي در زيرزمين داشتهاند و خانه&zwnj
قانون تغييرناپذيرچوب و فلك و كتك و تنبيه از لوازم اوليه و حتمي هر مكتبدار بود كه تشخيص داده بود طبع آدمي آسايش طلب و تن پرور آفريده شده كه به ارادهي طبيعي اقدام به كارهاي تكليفي نميكند و معلم هم، هر آينه ملايم و بيآزار باشد به مصادق اين بيت: «استاد و معلم چو بود بي آزار، خرسك بازند كودكان در بازار» و به نظر لقمان كه ترس براي طفل به منزلهي آب براي درخت است، كه هي
قاعده آموزش
ابتداي درس مبتديان با اين جملات بود:(بسم الله الرحمن الرحيم- هوالفتاح العليم- پس مبارك بُوَد چو فَرّ هُما- اول كارها به نام خدا) و سپس شناخت و مرور حروف الفبا كه مكتبدار از روي كتاب نشان داده و خودش خوانده آن ها بايد با صداي بلند توسط چوب الف هايي [چيزي از كاغذ چند لا، شبيه فلشي نصفه كار به كار نشان دادن حروف و كلمات ميآمد.] كه در دست داشتند و روي حروف ميگذاشتند تكرار بكنن
عد از زورخانه مكتبخانه بود كه جزء اماكن مقدسه و محل رواي حاجات به شمار ميآمد و پس از آن مدارس طلاب دين كه در آن دروس مذهبي ميخواندند. اين اماكن تا آن درجه محل اعتقاد بودند كه مردم در گرفتاريها، نذر و نيازهايي بر آن هانيت كرده، مراد و حاجت ميخواستند كه غالبا هم حاجت روا ميگشتند و نذرهاي اين دو مكان، هم آش و پلو و حلوا و پخته و نپخته ي ماكول و حبوب بود كه به طلاب مي&zwn
مدرسه
قبل از به وجود آمدن مدارس به شيوهي اروپايي، مدرسه اطلاق به اماكني ميشد كه در آن تحصيل علم دين مي كردند و عبارت بود از حياطي بزرگ با ساختمانهايي يك طبقه و دو طبقه كه ضميمهي مسجدي بوده يا به صورت مستقل تنها به خاطر مدرسهي طلاب دين احداث ميگرديد. اتاق هاي آن را حجره ميگفتند كه هر حجره شامل ايوان و يك اتاق و يك پستو يا صندوق خانه بود و در هر حجر