--! code By --> <--! code By -->
هنگامي كه يكي از سرداران كوروش، «هارپاگ» به شهرهاي متحد يوناني آسياي صغير حمله برد و آنها را تسخير كرد، نخستين تماس ايرانيان و يونانيان يا به عبارتي شرق و غرب، به اين شكل، حاصل شد.
از آن روزگاران تا به اين روزگاران حدود 2هزارو500سال ميگذرد و در اين قرنها مغرب زمين همواره به ايران نظر افكنده و اين نظر به قول «لارنس لاكهارت»، گاهي آميخته با مهر و ستايش و زماني برعكس بوده است. در آن زمان، يونانيان كوروش را با ديده احترام و ستايش آميخته به ترس مينگريستند و دولتهاي كوچك و خودمختار خودشان را با امپراتوري بزرگ و هماهنگ ايران مقايسه ميكردند.
با اينكه شهرها و پايتختهاي ايران آن قدر دور بودند كه براي يونانيان غيرقابل دسترس بهنظر برسند، اما از طرفي چنان شهرت افسانهآميزي داشتند كه بتوانند تاريخنگاران و ماجراجويان را به سمت خود بكشانند. چنين بود كه يونانيان با نوشتههاي «هرودوت» و «گزنوفون» و «استرابو» و نمايشنامههاي «فرونيكوس» و «آيسخلوس» با ايران و جامعه ايراني آشنا شدند و احتمالا پاسخ اين سؤال كه «چرا ايرانيان براي يونانيان قابل بررسي و مهم بودند؟»، اين است كه تا آن زمان هيچيك از ملتهاي آسيايي بر يونان حكومت نكرده بود. «تورات» هم منبع ديگري بود كه بخشهاي متعدد آن راجع به كوروش و برخي ديگر از شاهان هخامنشي مطالب درخور توجهي داشت و جامعه غرب آن روز را با ايران آشنا ميكرد.